ترفندی که باید یک کارآفرین بکار بگیرد
در یکی از دانشگاه های کلمبیا همایشی با موضوع کارآفرینی برگزار شد.در آن همایش تعداد زیادی کارآفرین تازه کار و جوان حضور داشتند و در حین سخنرانی سوالاتی را مطرح می کردند.یکی از حضار از سخنران این سوال را پرسید: «اگر همه سرمایه، منابع و توان خود را برای سرمایه گذاری جدید گذاشتم و درنهایت بعد از ۲ سال شکست خوردم و در آخر بعد از این همه تلاش هیچ چیز به دست نیاورم، برای جبران چه باید بکنم؟»
سخنران در کنار میکروفن ایستاده بود و با نگاهی غمگین به او می نگریست و می اندیشید که به چه دلیل این کارآفرین جوان که هنوز کاری را شروع نکرده، چنین آینده تاریکی را برای خود تصور می کند.سخنران به دنبال جوابی برای این سوال می گشت آیا در جواب او باید چیزی را بگوید که او دوست دارد بشنود!
اینکه شکست گاهی اوقات و به ندرت اتفاق می افتد و نمی توان برای آن کاری کرد، یا اینکه تجربه خودش را بازگو کند و به او فرصتی بدهد تا با واقعیت هایی که در جریان کار وجود دارد مواجه شود.مانند خودش که قبل از راه اندازی کسب و کار خود همین شک ها و تردیدها را داشته است، اما همه کارها برای او به خوبی پیش رفت و شاید برای این کارآفرین تازه کار هم همین طور باشد.
سخنران راه دوم را انتخاب کرد و صحبت هایش را اینگونه ادامه داد:
«ممکن است به طور شفاف نظرم را به شما بگویم؟»
کارآفرین جوان سرش را به علامت تایید تکان داد و سخنران ادامه داد: «کیفیت زندگی شما نسبت مستقیم با کیفیت سوالاتی دارد که مطرح می کنید و این سوال شما، سوال کیفی نیست.»
شروع یک کار جدید و گسترش آن ممکن است بسیار مشکل به نظر برسد. به عنوان یک کارآفرین جوان که قصد دارد یک سرمایه گذاری جدید را انجام دهد، پرسیدن این سوال اولین مانع برای شروع کار است.سوالاتی که شما مطرح می کنید تاثیر زیادی روی توانایی های شما در رسیدن به موفقیت دارد، از طرف دیگر می تواند شما را به سوی شکست ببرد یا به صورت غیر مستقیم شما را در این راه سست کند. بهترین سوال این است که از خود بپرسید در این موقعیت چگونه با بحران یا شکست مواجه می شوید (چگونه شکست را جبران می کنید) یا وقتی که همه چیز واقعا ناامید کننده است، چطور آن را مدیریت می کنید. این نوع سوالات به جای عذر و بهانه و داستان های غم انگیز، استراتژی ها و تدابیر مخصوص به همراه دارد.
در زندگی روزمره ما همیشه براساس موضوعات پیش آمده سوالاتی را از خود می پرسیم که در نهایت تاثیر آنها را در نتایج به دست آمده می بینیم. تفاوت میان این دو سوال را در نظر بگیرید که کدام یک تاثیر بهتری در زندگی مان خواهد داشت: «چرا من همیشه خسته ام؟» در مقابل «انجام چه کارهایی باعث می شود انرژی بیشتری داشته باشم؟»
اولین سوال، پاسخ های زیر را به همراه دارد: «چون من خیلی کار کرده ام»، «چون زمانی برای خودم نداشته ام»، «چون کار دیگران را انجام داده ام.» این جواب ها حس دلسوزی را ایجاد می کند: «آه من بیچاره و خسته!»
اما سوال دوم، شما را تشویق می کند که به زمان هایی فکر کنید که در زندگی تان پرانرژی بوده اید و ببینید چه کار متفاوتی انجام داده اید.
شاید خوراکی های سالم تری خورده اید، هر شب به موقع خوابیده اید، ورزش کرده اید و…هر چه باشد شما روی راه حل متمرکز می شوید و به سرعت می توانید موقعیتی را که می خواهید به دست آورید. سخنران ادامه می دهد: از خودم سوالی مشابه همین سوال پرسیدم و به خاطر آوردم که آخرین باری که احساس سرشاری از انرژی داشتم، مربوط به زمانی است که به طور منظم برای تمرین های ماراتن می رفتم و متاسفانه اخیرا این فعالیت را نداشته ام.
یک کارآفرین و یک رهبر نقطه مشترکی دارند و آن توانایی مدیریت وضعیت خود است.بهترین راه حل برای مدیریت وضعیت (کلید موفقیت در مدیریت وضعیت) این است که ذهن را از طریق پرسیدن سوالات کیفی که منجر به نتایج دلخواه می شود، تغذیه کرد. از سوالاتی که منجر به درهم ریختگی و بحث روی موضوعات بیهوده می شود اجتناب کنید. متاسفانه سوالاتی که دارای نتیجه معکوس هستند بسیار چشم نواز جلوه می کنند اماباعث می شوند شما دست از تلاش بردارید حتی اگر توانایی آن را داشته باشید.