Skip links

زندگی نامه حمید سپیدنام (مستر تستر)_ قسمت اول

مقاله گذشته بیوگرافی حمید سپیدنام یا مستر تستر ارائه کرده بودیم. حال میخواهیم زندگی نامه این کارآفرین ایرانی رو در اختیار شما کاربران بانی سایت قرار دهیم. با ما همراه باشید.

روزی که رفتم بورنموث اتاق کوچیکی اجاره کردم در خانه ای که شش نفر دیگر اتاق های دیگه رو اجاره کرده بودن. برام خیلی سنگین بود که یهو در این وضعیت اسکان قرار بگیرم. دوچرخه ای خریدم و هر روز از کنار این دریا می رفتم مریوت هتل و از استخرش استفاده می کردم. این هتل درست کنار بورنموث پیر بود. این هوایی بود که بورنموث غیر از تابستون داشت و بسیار دلگیر بود. زبان انگلیسی رو به کل فراموش کرده بودم به خاطر همین در ارتباط ایجاد کردن مشکل داشتم. دیگه نمی تونستم مثل ایران با بقیه ارتباط بگیرم بخندم و حال کنم. دقیقا کریسمس اونجا بودم و فکر می کردم که خیلی خوش خواهد گذشت ولی دیدم همه جا تعطیله و از جلو خونه ها که رد می شدم درخت های چشمک زن رو می دیدم و حسرت می خوردم که چرا از خانواده ام دورم ولی دیگران الان کنار خانواده عید رو سپری می کنند. از طریق آژانس کاریابی برای کار در شرکت یونیسیس اپلای کردم و خدا رو شکر کار رو گرفتم. ورود دیتا در کمپانی بسیار زیبای یونیسیس. خدا رو شکر کارم باکلاس بود ولی حقوق بسیار پایین. بازم راضی بودم چون می دونستم اتفاقات خوب در راهه و می تونم از یونیسیس برای رشد کردن استفاده کنم.
روزای اول خیلی دلتنگ و دلشکسته بودم. همش با خودم می گفتم چرا اومدی انگلیس؟ نونت کم بود آبت کم بود چه کاری بود آخه؟ چون کریسمس بود نمی تونستم برم جایی برای کار اپلای کنم. برای همین بیست روزی رو از جیب می خوردم و با توجه به ضعیف بودن زبانم نگران بودم که نکنه نتونم کار بگیرم. تا اینکه رفتم برای کار در یکی از آژانس های کاریابی درخواست کار دادم و امتحانی رو شرکت کردم و خدا رو شکر قبول شدم. برای کار ساعت پنج پوند که تقریبا مینیموم حقوقی بود که می شد گرفت ولی از هیچی بهتر بود. البته چون کار کارگری نبود شروع خوبی محسوب می شد. همینکه باید کراوات می زدم و خوشتیپ می رفتم سر کار خودش دنیا بود. بعد قبولی رفتم دبنهامز و یک پیراهن و کراوات شصت پوندی خریدم که خیلی خوشگل بود. اون موقع شصت پوند برای پیراهن خیلی زیاد بود و هنوز فکر می کردم بابا قدرت خرجمو می ده یا مامان مهین برام می خره و هیچ تصوری از نوع زندگی در انگلیس نداشتم. نمی دونستم اینجا وقتی یک نفر برات یک نوشیدنی می خره فکر می کنه دنیا رو بهت داده و زندگی در شهر بورنموث دنیای متفاوتی داره. رفتم خونه و کم کم آماده شدم برای رفتن سر کار. پوزیشن ورود دیتا بود. راستی به لحاظ غذایی هم اولش مشکل داشتم و پنج شش کیلویی در یک ماه کم کردم. یادمه وقتی صابخونه که اسمش مکس بود رو دیدم تیپمو که دید گفت که وضع این خوبه و اتاق رو کمی گرونتر بهم داد ولی همینکه حسین برادرم در اتاق کناری بود خودش کلی بود و باعث می شد کمتر دوری ایران رو حس کنم. ادامه دارد…

Leave a comment

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه وب شما استفاده می کند.
خانه
فروشگاه
مقالات
جست و جو
Explore
Drag