موفقیت جان کوم با ایده واتس آپ
دو دهه پیش در اوکراین خبری از جنگ و شورش نبود. چیزهایی که انسان های بی گناهی را به کام مرگ کشید و آرزوهای کودکان زیادی را تبدیل به خاکستر کرد ولی همان زمان هم همه چیز خوب و شیرین نبود.
فقر، بیکاری، تورم و محدودیت های فزاینده اجتماعی، جایی برای خوش بینی نمی گذاشت.
در چنین شرایطی مهاجرت و رفتن به سرزمین های دور دست غربی، تنها راه نجات به نظر می رسید.خانواده های بسیاری با همین بهانه متلاشی شدند و تغییرات بزرگی در بافت جامعه اوکراین اتفاق افتاد؛ تغییراتی که ریشه شورش های کنونی این کشور را هم می توان در آنها سراغ گرفت. کودکی ها و معصومیت ها هم توان مقاومت در برابر این موج را نداشتند. طوفان اتفاقات همه را در خود می کشید و به دوردست ها پرتاب می کرد.
- از روستا به آمریکا
جان کوم یکی از همین کودکان بود. کودکی از روستاهای اطراف کیف؛ شهری که مثلا پایتخت اوکراین بود اما نشانی از جلال و شکوه دیگر پایتخت های اروپایی نداشت. پدرش مهندس ساخت و ساز بود. بیمارستان و مدرسه و ساختمان های عمومی را می ساخت و تحویل می داد. مادرش خانه دار بود و آنها به سختی هزینه هایشان را مدیریت می کردند تا چیزی برای خوردن داشته باشند.خانه روستایی شان آب گرم نداشت. هوای سرد زمستان اما رحمی به این شرایط نمی کرد. شلاق سختی ها همچنان ادامه داشت. طوفان تغییرات سراغ زندگی او و خانواده اش هم آمده بود. اول قرار بود پدرش به آمریکا رفته و بعد آنها را نزد خود فرابخواند اما همه چیز کاملا برعکس شد. جان همراه با مادر و مادربزرگش مسافر آمریکا شد. سفری به مانتین ویو در کالیفرنیا. سفری که مشخص بود برای همیشه سرنوشت او را تغییر خواهد داد.پدرش در اوکراین ماند و قرار شد در اولین فرصت به خانواده اش ملحق شود. خداحافظی با زادگاه و پدرش سخت بود؛ حتی با اینکه موقتی به نظر می رسید. موقتی بودنی که بعدها مشخص شد چقدر خوشبینانه بوده است. دست تقدیر برای جان و خانواده اش، ماجرای دیگری را نوشته بود. پسر ۱۶ ساله اوکراینی، باید برای اتفاقات تلخ و شیرین زیادی خودش را آماده می کرد.
- سرزمین تلخی ها و فرصت ها
پدر خانواده هیچ وقت پایش را در خاک آمریکا بر زمین نگذاشت. ۵ سال بعد از مهاجرت همسر و فرزندش به این کشور، او درگذشت. مرگی در تلخی و حسرت. سه سال بعد از فوت پدرش، جان تنهاتر شد. مادرش سرطان گرفته بود؛ بیماری بی رحمی که ذره ذره مادر جان را به کام مرگ کشاند. آنها از زمان ورود به آمریکا زندگی سختی داشتند. با کمک یک خیریه اجتماعی در اتاقی دو تخته زندگی می کردند. مادر جان به عنوان پرستار بچه مشغول کار شد و خود او هم کارهای نظافت مغازه ها را انجام می داد.
«پیشرفت کردن بدون تغییر امکانپذیر نیست. آن کسانی که نمی توانند ذهنیت خود را تغییر دهند، هرگز موفق نخواهند شد.» جرج برنارد شاو همیشه شوخ طبعی مخصوصی داشته اما این نقل قول او توسط جان کوم کاملا جدی گرفته شده بود. «باید تغییر می کردم. شرایط جدید و فرصت های بیشتری می خواستم. چاره ای جز تغییر نداشتم. فقط می خواستم وضعیت را برای همه خانواده بهتر کنم.»جان در مدرسه به خوبی جا افتاده بود. زبان انگلیسی را به خوبی صحبت می کرد و مشکلی در برقراری ارتباط با دیگران نداشت ولی او کلا علاقه ای به مدل رفتارها در دبیرستان های آمریکایی نداشت.«در اوکراین و روسیه شما با یک گروه کوچک از کودکی تا بزرگسالی همراه هستید؛ بنابراین دوستی ها واقعی تر هستند و شما یک شخص را کاملا می شناسید.البته او فرصتی برای این تئوری پردازی ها نداشت. هزینه های زندگی باید پرداخت می شدند. کار در شرکت های امنیتی به عنوان نگهبان و تست کننده، کار در رستوران ها و هر شغل ساده دیگری که می شد را امتحان می کرد اما از همان زمان می دانست که علاقه اش فقط در یک چیز است.کامپیوترها، برنامه نویسی، شبکه و اینترنت. کلیدواژه هایی که می خواست زندگی اش حول محور آنها تشکیل شده باشد. عضویت در یک گروه هکری و آشنا شدن با گیک های کامپیوتری متفاوت، تجربیات جالبی را برای جان نوجوان رقم زد.
- حتی یاهو هم جذاب نیست
رفتن به دانشگاه ایالتی سن خوزه گام مهمی در زندگی جان بود. حداقل خودش در ابتدا چنین فکری می کرد ولی اصلی ترین اتفاق زندگی اش، اصلا ربطی به این دانشگاه نداشت. قرار ملاقاتش با برایان اکتون در شرکت یاهو همه چیز را برای هر دو نفر تغییر داد.
«از ابتدا فهمیدم که از جان خوشم آمده. او سبک رفتاری جالبی داشت و نسبت به همه چیز عصیانگر بود. من هم چنین روحیاتی داشتم، پس عجیب نبود که درک بسیار خوبی از هم داشتیم.»
رابطه جان کوم و برایان اکتون بعد از آن ملاقات، بسیار صمیمی تر شد؛ چیزی که سرانجام باعث شد تا جان هم شغلی تمام وقت در یاهو برای خودش دست و پا کند. هر چند که سر و کله زدن با تاسیسات زیرساختی یاهوو و بعدها پروژه های تبلیغاتی، چیزهایی نبودند که برایش جذاب باشد. «شما با این کارها به بهتر شدن زندگی کسی کمک نمی کنید. تبلیغات واقعا هیچ وقت به کسی کمک نمی کند.»البته کار در یاهو مزایای متفاوتی هم داشت. برایان اکتون همیشه آنجا بود و می شد ملاقاتش کرد. برایان بعد از مرگ والدین جان نزدیکترین شخص زندگی او شده بود. برای مدت ۹ سال این دو نفر در تمام فراز و نشیب های یاهو همراه این شرکت بودند. سرانجام در سپتامبر ۲۰۰۷ بود که تصمیم به ترک این شرکت گرفتند. خداحافظی از یاهو با تمام خاطراتش برای آنها بسیار آسان بود. بعدها جان در پروفایل لینکدینش نوشت که در طول سال های حضوش در یاهو، کارهایی انجام داده.چنین توصیفی نشان می داد که در آن دوره هیچ گاه نتوانسته به جاه طلبی هایش رسیده و برایشان رویاپردازی کند. سفر به آمریکای جنوبی و خوشگذرانی برای یک سال تنها برنامه زندگی جان و برایان شده بود. «داشتیم اره هایمان را تیز می کردیم. ذهنی آزاد برای خیالپردازی، به چنین تعطیلاتی نیاز داشت.»انگار که جان کوم برای همیشه مدیون همان تعطیلات باشد. تعطیلاتی که او را یک قدم به رویاهای نوجوانی اش نزدیکتر کرد.
- پیش به سوی رویاها
ژانویه ۲۰۰۹ برای همیشه در ذهن جان و برایان باقی خواهد ماند. خرید یک دستگاه آیفون و بررسی App Store یک چیز را به سادگی برای آنها مشخص کرد. آینده دنیای It در اختیار همین برنامه های کوچک خواهد بود. نیازی به نوشتن راهبردهای چندساله و چیزهای اینچنینی نداشت.همه چیز در ذهنش برنامه ریزی شده بود. اولین کارش تماس با آلکس فیشمن بود. دوستی روسی که از انجمن شرق اروپایی ها ملاقاتش کرده بود. در کنار پیتزا خوردن مقابل پیشخوان آشپزخانه آلکس، طرح اصلی یک اپلیکیشن پیام رسان ریخته شد. جان به سرعت نام Whatsapp را برای این برنامه انتخاب کرد چرا که از لحاظ تلفظ بسیار با What’s up شباهت داشت. یک هفته بعد از تولدش، شرکت واتس آپ را به صورت رسمی ثبت کرد. تقویم تاریخ ۲۴ فوریه ۲۰۰۹ را نشان می داد. از ایده تا اجرا به سرعت همه کارها توسط جان کوم انجام می شد.آلکس فیشمن به یاد می آورد که او دیوانه وار جلو می رفت. «هنوز حتی یک خط کد از واتس آپ هم نوشته نشده بود اما او شرکت ثبت می کرد و با همه در مورد ایده اش حرف می زد.واتس آپ در ابتدا بین همان جامعه روسی فراگیر شد. با وجود مشکلات و هنگ کردن های پیاپی، کاربران کم کم با قابلیت های متفاوت این برنامه آشنا می شدند. تغییرات سیستم نوتیفیکیشن های اپل هم به کمک واتس آپ آمد تا کاربرانش دو برابر شوند. اسکایپ و جی تالک رقبای سرسختی بودند اما تکیه واتس آپ بر سادگی در کاربری و ثبت نام فقط با شماره تلفن، برتری ویژه ای به این اپلیکیشن داده بود. «چندین بار به بستن واتس آپ فکر کردم. هر بار برایان مانع می شد و می گفت چند ماه دیگر به این پروژه زمان بدهم.»صبری که سرانجام بعد از دو سال به ثمر نشست. واتس آپ با اقبال کاربران مواجه شد و ۸ میلیون دلار جذب سرمایه کرد. دنیا و آینده، شیرین شده بود.
- صبری که ۱۹ میلیارد دلار می ارزید
اولین پیشنهاد خرید در سال ۲۰۱۲ رد شد. چند شرکت چینی و هندی با مبالغ ۳۰۰-۲۰۰ میلیون دلاری قصد خرید واتس آپ را داشتند؛ پیشنهادهایی که حتی به آنها فکر هم نشد. واتس آپ به رشد ادامه می داد. در فوریه ۲۰۱۳ واتس آپ بیش از ۲۰۰ میلیون کاربر و فقط ۵۰ کارمند داشت. حتی پولی شدن استفاده از واتس آپ هم مانع از هجوم اربران به آن نشده بود.روزانه یک میلیون نفر به جمع کاربران این سرویس ملحق می شدند. یعنی فقط در یک ماه ۳۰ میلیون نفر به جمع کاربران واتس آپ اضافه می شد. عددی که اینستاگرام بعد از یک سال به آن دست یافته بود.حالا غول های سیلیکون ولی برای خرید صف کشیده بودند. گوگل و فیس بوک اصلی ترین رقبا در این کورس بودند. پیشنهاد ۱۰ میلیاردی گوگل باعث شد تا فیس بوک دست به حرکتی جسورانه تر بزند. پیشنهاد خرید ۱۹ میلیارد دلاری به اندازه کافی خیره کننده بود اما زاکربرگ به تیم مدیریتی واتس آپ اطمینان داد که هیچ دخل و تصرفی در نحوه کار آنها نخواهد کرد.برخلاف پیشنهاد زاکربرگ، گوگل می خواست واتس آپ را خریداری کرده و به نحوه دلخواه خودش آن را مدیریت کند. مذاکرات نهایی در خانه مارک زاکربرگ انجام شد. ملاقاتی که فرصتی برای مرور برخی خاطرات قدیمی هم بود. جان کوم و برایان اکنون هر دو چند سال پیش برای کار در فیس بوک اقدام کرده بودند. درخواستی که توسط فیس بوک رد شده بود. حالا همان کمپانی برای خرید محصول شان پیشنهاد داده و هر دو نفرشان را به عضویت هیات مدیره فیس بوک درآورده بود.معامله سر گرفت و حالا واتس آپ بخشی از زرادخانه اینترنتی فیس بوک است. سال ها پیش جان کوم می خواست اثری از خود در تاریخ تکنولوژی به یادگار گذاشته باشد. پس از ۵ سال، واتس آپ را می توان همان میراث او نامید؛ اپلیکیشنی که او را به باشگاه میلیاردرهای دنیا فرستاد و برای همیشه زندگی اش را تغییر داد.«من همیشه دلم می خواهد بر یک کار تمرکز کنم و آن کار را هم خوب انجام دهم.» البته که او در این رویکردش موفق بوده؛ دیگر همه این را می دانند.
چرا فیس بوک ۱۹ میلیارد دلار برای خرید واتس آپ پرداخت؟
برای کسب بازار آینده!
بیشتر کاربران فیس بوک جوان هایی هستند که چند سال پیش در آن عضو شده اند. جوان هایی که بعد از کاسته شدن از آن تب و تاب اولیه، حالا دیگر فعالیت چندانی در فیس بوک ندارند و فقط هر از چندگاهی در آن لاگین می کنند. ترجیح جوان های امروزی بر شبکه های اجتماعی موبایل محور است. اپلیکیشن هایی مثل اینکه در محیط اسمارت فون ها اجرا شده و گروه های هم سال بیشتری در آن حضور دارند؛ به همین دلیل است که مارک زاکربرگ آینده فیس بوک را همانند چت روم یاهو، یاهو ۳۶۰ و … تیره و تار می بیند.
روش دفاعی او هم منطقی است. استفاده از تمام امکانات و احتمالات ممکن برای کمک رسانی به برندی که فیس بوک ایجاد کرده است. به زبانی ساده تر داشتن چند موتور به جای یک موتور باعث می شود هر گاه موتوری از کار بیفتد، موتورهای دیگر آن را جبران کنند.این در حالی است که یک موتور، احتمال سقوط را بسیار زیاد می کند. علاوه بر این، ایجاد یک شوک در دنیای تکنولوژی و در میان کاربران، می توانست نظام با رکود مواجه شده فیس بوک را به تحرک وادارد.دلایل مالی خرید واتس آپ هم کاملا قانع کننده هستند. داشتن ۴۵۰ میلیون کاربر و افزایش این تعداد، تزریق سالیانه حداقل ۴۵۰ میلیون دلار و از طرفی تعداد کم کارمندان و هزینه های پایین نگهداری، یک سرمایه گذاری ایمن و سودده را برای فیس بوک به ارمغان می آورد.در نهایت اینکه خرید واتس آپ یک اقدام هوشمندانه به منظور بقای فیس بوک در عرصه تکنولوژی در سال های آینده است. این آینده نگری با دیدگاهی کاملا راهبردی صورت گرفته است. درستی تحرکات اخیر فیس بوک با خرید شرکت آکولوس بیشتر ثابت شد چرا که روند جامعه به سمت تکنولوژی های پوشیدنی در حال تغییر است. پس از کامپیوترها و دستگاه های همراه، حالا نوبت این فناوری است که بازار را تغییر دهد؛ صنعتی که این می تواند با فلسفه فیس بوک به عنوان یک شبکه اجتماعی، قالب جدی تری از ارتباطات اجتماعی را به همراه داشته باشد.
طبیعی است در گسترش این روند، نقش اپلیکیشن پیام رسانی که به سادگی وظیفه خود را انجام می دهد، محبوبیت زیادی به همراه دارد و مدام بر تعداد کاربران خود می افزاید، قابل چشمپوشی نیست.